در اواخر پاییزی سرد، حدود ۱۹۰ سال پیش، دو شکارچی زبردست بختیاری از طایفه «موری» طایفه عیدی وندی، راهی کوه صعبالعبور «لیله» در منطقه چلو و بازفت شدند و هرگز بازنگشتند. ابرهای سیاه، بوران سخت و برف سنگین، آخرین صحنهی زندگی «نجفقلی» و «فریدون» را رقم زد؛ داستانی که با روایتهای گوناگون و اشعار محلی […]
در اواخر پاییزی سرد، حدود ۱۹۰ سال پیش، دو شکارچی زبردست بختیاری از طایفه «موری» طایفه عیدی وندی، راهی کوه صعبالعبور «لیله» در منطقه چلو و بازفت شدند و هرگز بازنگشتند. ابرهای سیاه، بوران سخت و برف سنگین، آخرین صحنهی زندگی «نجفقلی» و «فریدون» را رقم زد؛ داستانی که با روایتهای گوناگون و اشعار محلی سوزناکی در حافظه قوم بختیاری ثبت شده است.
سارا ارزانی بیرگانی _ خبر آنلاین خوزستان _ براساس روایتهای تاریخی و نقلهای سینهبهسینه در میان ایل بختیاری، در سال ۱۲۶۱ هجری قمری (حدود ۱۸۴۵ میلادی)، دو صیاد ماهر به نامهای نجفقلی و فریدون عیدی وندی از طایفه موری، اواخر فصل پاییز عزم شکار در کوه «لیله» کردند. این کوه که بین مناطق بازفت و چلو واقع شده، به صعبالعبوری، درههای عمیق و جنگلهای انبوه معروف است.
نسبت این دو، در روایات مختلف به شکلهای «برادر»، «فامیل» یا «پسرعمو» ذکر شده است. یکی از اهالی منطقه چلو از همان طایفه تأکید میکند که آنها پسرعمو بودند.
گردباد برف و تلاش برای نجات
نزدیک غروب، هوا به شدت سرد و تیره شد. ابرهای سیاه آسمان را پوشاندند و بوران سنگین برف از هر سو وزیدن گرفت. دو صیاد برای بازگشت به خانه تقلا کردند، اما هجوم برف و کولاک طاقتفرسا بود. همه چیز زیر لحافی سفید و مرگبار فرو رفت. آنها ناگزیر زیر درختی پناه گرفتند و به هم تکیه دادند، تا شاید از سرمای کشنده در امان بمانند.
براساس یک روایت، وقتی پس از دو روز خبری از آنها نشد، یکی از بزرگان کارکشته طایفه به نام معصومعلی (مصمعلی) عیدیوند هشدار داد که «حتماً برف آنها را کشته است». گروهی برای جستجو رفتند، اما به دلیل ارتفاع زیاد برف موفق نشدند. جستجو تا فصل بهار و آب شدن برفها به تعویق افتاد. در بهار، پیکرهای آن دو را در حالی یافتند که برای حفظ گرمای بدن به هم چسبیده بودند و جان داده بودند.
روایتی دیگر از آخرین تلاش نجفقلی
اما روایتی دیگر، با جزئیاتی متفاوت، آخرین ساعات تراژیک را شرح میدهد. بر این اساس، فریدون دچار مشکل شد و نجفقلی سعی کرد او را به سمت آبادی برساند، اما در راه، فریدون درگذشت. نجفقلی با شال خودش او را کفن پیچ کرد، رو به قبله خواباند و تفنگ او را به درختی نزدیک به عنوان نشانه آویزان کرد. سپس به سمت روستا حرکت کرد.
او تا نزدیکیهای آبادی و در جوار امامزاده «بابازاهد» پیش رفت، اما بارش سنگین برف، چنان همه چیز را پوشانده بود که تشخیص مسیر غیرممکن بود. در این گیرودار، برف زیر پایش خالی کرد و تا نیمتنه در برف، بین دو درختی به نام «شن» و «مهلب» گیر افتاد. او ساعتها فریاد زد و از «مالسرپیر» (احتمالاً نگهبان یا ساکنین آن حوالی) کمک خواست. صدایش شنیده میشد، اما کسی از ماجرا باخبر نبود. سرانجام، خستگی مفرط و سرمای طاقتشکن، جان آخرین بازمانده این ماجرا را نیز گرفت.
هفبند خاموش؛ یادگار یک عاشق
نجفقلی علاوه بر شکارچیگری، نوازندهی چیرهدستی بود. او همیشه یک «نی هفتبند» تزیینشده به همراه داشت. برخی میگویند قبل از مرگ، تفنگش را به صورت عمودی کار گذاشت و دستمال گردنش را به لوله آن بست تا نشانهای باشد. روایت دیگر حاکی از آن است که برای جلوگیری از افتادن از شدت سرما، به تفنگ تکیه داده بود.
نجفقلی، جوانی تازهداماد و عاشق همسرش به نام زهرا بود. مرگ او و فریدون، فاجعهای برای خانواده و طایفه به حساب آمد.
اشعار سوزناک؛ روایت درد در قالب موسیقی، اشعار محلی باقیمانده از این واقعه، غم و حسرت عمیق این حادثه و آخرین پیامهای نجفقلی را بازگو میکنند. این اشعار بخش جداییناپذیر از تاریخ شفاهی این تراژدی هستند و در
مقام صیادی خوانندگان چندی آنها را با صدای بسیار سوزناکی خوانده اند.
فریدون دورم گرهد بریم به لیله
گودمس کوه اور گرهد اویده لیوه
به لیله سر کشیدم آسمون بیده لیوه
صدا چهرشت زنی ایا زهرا ولیه
مو گودوم لیله نرو لیله پلشته
ورزاته خذمت بکن دی وقت کشته
مو گودم لیله نرو لیله هواره
ورزاته خذمت بکن دی دقت کاره
نخواستوم به کوه برم بردم فریدون
به برف اولی عجل اوید نهام جون
نخواستوم شکار بروم به کوه لیله
فریدون دوروم گرهد زهرا گریوه
فریدون بنگ ایزنه نجفقلی گو
که مو زعشق شکال شو نیکنوم خو
فریدون بنگ ازنه نجفقلی بیو
که ریم شکال کنیم به کوه لیله
سرتنگ باغ پلی فیاله زاره
بیو که ریم نجفقلی میش به گداره
سر تنگ باغ پلی فیاله ریزه
بیو که ریم نجفقلی میش به کوریزه
هفبند نجفقلی هفت گل ومنگول
ندونم به لیله مند یا مند سرکول
هفبند نجفقلی هفت گل وپرده
ارخوی شکال کنی بیو ریم به زرده
بیورویم شکال کنیم به کوه زرده
بزنیم زرد چمبری لازی به گرده
شو خوس نجفقلی باغ پلیه
چرشد تیل زنی زهرا ولیه
کر وند اوره گرهد کوبید لیوه
بارالله تونکنی زهرانه بیوه
بارالله بارو بوار برف بشوره
مصمعلی کوهمال کنه
آسمون اور گرهد هوف تورگه
پا وردار نجفقلی، همس یه برگه
کر ونده اور گرهد کوه بیده لیوه
بارالله تو نکنی زهرانه بیوه
اور اوی بارون دروند ای خدا وم برسون چهارتا اوروند
داستان نجفقلی و فریدون، تنها گزارش یک حادثه طبیعی نیست؛ بلکه نمادی از خطرات همیشگی زندگی کوچنشینی و صیادی در دل کوهستانهای سخت ایران، و یادآور احترام به طبیعت و خاطرهای است که با شعر و موسیقی در جان یک قوم زنده مانده است. این تراژدی کهن، تأمل برانگیز و سرشار از درسهای انسانی، همچنان در اذهان مردم منطقه چلو و عشایر بختیاری تکرار میشود.
قبر این دو صیاد در مزارستان مالسته ی تورک چلو با دو برد شیر خیلی بزرگ نمایان است .
۴۸
کد مطلب ۲۱۵۴۹۳۲
- خرید ارزان بلیط هواپیما از ۹۰۰ ایرلاین رزرو ارزان ۱.۵ میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین ۵۰ کشور در کوتاهترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
-
باران در راه کرمان!
-
تشکیل انجمن پیشکسوتان فرهنگ و هنر استان کرمان
-
آیین اهدای نشان ناظمالاطبای کرمانی به چهرههای مؤثر سلامت استان کرمان برگزار شد
-
ضرب الاجل یک ماهه دادستان کرمان برای ساماندهی مراکز فروش دام زنده در ورودیهای شهر
-
امام جمعه کرمان بر حفظ وحدت حوزه و دانشگاه تاکید کرد





















