خاطرات علم: ترس سفیر آمریکا از این است که ما از روس‌ها اسلحه بخریم
خاطرات علم: ترس سفیر آمریکا از این است که ما از روس‌ها اسلحه بخریم

عرض کردم: «قصر زمستانی برای استراحت لازم دارید، این باید در خلیج‌فارس باشد. حضور اعلیحضرت در آن‌جا خود به خود وضع ما را در آن‌جا مستحکم می‌کند.» قبول فرمودند. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اسدالله علم در خاطرات روز دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۴۶ نوشت: صبح پس از رسیدگی به امور جاری و چند ملاقات شرفیاب شدم. […]

خاطرات علم: ترس سفیر آمریکا از این است که ما از روس‌ها اسلحه بخریم

عرض کردم: «قصر زمستانی برای استراحت لازم دارید، این باید در خلیج‌فارس باشد. حضور اعلیحضرت در آن‌جا خود به خود وضع ما را در آن‌جا مستحکم می‌کند.» قبول فرمودند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اسدالله علم در خاطرات روز دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۴۶ نوشت: صبح پس از رسیدگی به امور جاری و چند ملاقات شرفیاب شدم. [امیرعباس هویدا] نخست‌وزیر قبل از من شرفیاب شده بود. ولی بعد شرفیابی من مدتی طول کشید. از هر دری سخنی رفت. از سیاست خارجی تا سرماخوردگی شاهنشاه و وضع منزل و خانواده و ساختمان کاخی برای معظم‌له در کیش. در این خصوص عرض کردم: «من آن را می‌سازم، ولی نه نقشه آن را به اعلیحضرت نشان می‌دهم نه به علیاحضرت.» فرمودند: «چرا؟» عرض کردم: «برای این‌که اعلیحضرت به علیاحضرت مراجعه می‌فرمایند و علیاحضرت آن‌قدر مطالعه خواهند فرمود که موضوع منتفی شود. خیلی خندیدند. عرض کردم: «قصر زمستانی برای استراحت لازم دارید، این باید در خلیج‌فارس باشد. حضور اعلیحضرت در آن‌جا خود به خود وضع ما را در آن‌جا مستحکم می‌کند.» قبول فرمودند.

مطلبی هم راجع به یمن فرمودند. سوال فرمودند: شنیدی که روس‌ها آن‌جا گفتند ما نمی‌گذاریم جمهوری یمن از بین برود، ولو واقعا شکست بخورند؟ خیلی عجیب بود، واقعا دنیا وضع مضحک و خطرناکی به خود گرفته است. قانون جنگل است. الحکم لِمَن غَلَب.

عصری سفیر آمریکا را خواستم. اوامر اهنشاه را ابلاغ کردم. خلاصه حرف‌هایش این بود که به نظرم این مبلغ زیاد است. آیا واقعا حساب شده چه مبلغ و چه مقدار اسلحه لازم دارید یا نه؟ ترس دیگرش این بود که ما می‌خواهیم بهانه بگیریم که آن‌ها نه بگویند تا ما اسلحه را از روس‌ها بخریم! گفتم: «البته ما دست روی دست نخواهیم گذاشت، اگر شما حرکتی نکنید، البته عمل می‌کنیم ولی حالا چنین معامله فوری در پیش نیست.» قدری راحت شد.

بعد که او رفت، من تمام کار کردم. شام هم حضور نرفتم، تا یک صبح کار کردم. الان که این سطور را می‌نویسم یک و نیم [بامداد] است و از خستگی در حال بدی هستم.

منبع: یادداشت‌های علم، جلد هفتم، تهرن: کتاب‌سرا، صص ۲۱۰-۲۰۹

۲۵۹

کد مطلب ۲۱۵۴۶۰۸

    خرید ارزان بلیط هواپیما از ۹۰۰ ایرلاین رزرو ارزان ۱.۵ میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین ۵۰ کشور در کوتاه‌ترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
  • خاطرات علم: ترس سفیر آمریکا از این است که ما از روس‌ها اسلحه بخریم

    خاطرات علم: ترس سفیر آمریکا از این است که ما از روس‌ها اسلحه بخریم

  • عکس/ چرچیل در زمان دانشجویی در دانشکده افسری سندهرست؛ سال ۱۲۷۲

    عکس/ چرچیل در زمان دانشجویی در دانشکده افسری سندهرست؛ سال ۱۲۷۲

  • خاطرات ناصرالدین‌شاه: چاپار طهران آمده بود،. می‌گفت همه‌جا در راه باران آمده است، بسیار ذوق کردم

    خاطرات ناصرالدین‌شاه: چاپار طهران آمده بود،. می‌گفت همه‌جا در راه باران آمده است، بسیار ذوق کردم

  • خاطرات ناصرالدین‌شاه: چاپار طهران آمده بود،. می‌گفت همه‌جا در راه باران آمده است، بسیار ذوق کردم

    خاطرات ناصرالدین‌شاه: چاپار طهران آمده بود،. می‌گفت همه‌جا در راه باران آمده است، بسیار ذوق کردم